کد مطلب:210843 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:98

ترجمه آفرینش انسان از نظر ترکیب
یكی از دروس امام صادق علیه السلام برای شاگردان مكتب جعفری بیان آفرینش آدمی است كه چگونه تركیب یافته و خلق شده است و هر كس بخواهد خود را بشناسد باید طبایع اربعه را بشناسد و بداند كه آدمی از چهار طبیعت و چهار اصل و چهار ركن خلق شده است.

اما طبایع عبارت است از طبیعت دم، بلغم، باد، صفرا یا سوداء كه مرار گفته اند ماده تلخی غلیظ است.

از این درس استفاده می شود كه این اخلاط اربعه طبیعت مركبه ای دارند یا از طبیعت مركبه حاصل می شوند.

اما دعائم عبارت است از عقل كه از عقل فهم و حفظ و دراكه - حافظه حاصل می شود.

اما اركان آفرینش آدم نور و نار و روح و آب است كه در صورت خاكی تجلی دارد با نور می بیند و با نار اكل و شرب می كند و با روح حركت می نماید و به وسیله آب طعم غذاها را می چشد و این اساس تركیب بندی آدمی در آفرینش است.



[ صفحه 345]



آنگاه می فرماید وقتی كه عقلش از نور تأیید شود عالم و حافظ و زكی و زیرك و هوشیار - فهیم و دانا می گردد و می فهمد كیست و از كجا آمده و برای چه آمده و به كجا می رود و این جبروت و سیر تكاملی به وسیله توحید و عقیده به مبداء و معاد كه در فطرت او است حاصل می گردد و اطاعت امر حق می كند و نفس خود را در جریان اطاعت امر قرار می دهد.

چون این اطاعت در اجراء سرعت گرفت حرارت می نامند و اگر بطی شد برودت نامیده می شود و چون تحلیل رفت دانا می شود و سیر و اشباع و گاهی سرمست می شود و سرور و فرح و شادی پیدا می كند.

این حالاتی است كه برای انسان دست می دهد می گویند فلانی باحرارت است یا خونسرد است شادمان و فعال است یا خودخواه و خودمختار است.

در این حالات است كه قتل و سرقت - بهجت و بشارت - فجور و زنا و بذخ مفاخرت می نماید این آثار حرارت و شدت و فعالیت است.

اما چون بارد و سرد شد محزون و مغموم و منظلم و مستضعف و فراموشكار می گردد و این عوارض و اسقام كوچك ترین آثار خطایا و تسلیم شدن به هواجس نفسانی و تمایلات است در این حالات به هر اكل و شربی در هر زمان و مكانی تن درمی دهد و به الم و حزن و الوان اسقام مبتلا می گردد.

آنگاه فرمود تحولات تكاملی آدمی از خوردن و آشامیدن و عمل و فعالیت به نار و آتش و حرارت است و شنیدن و بوئیدن بوها به باد است و دریافتن لذت طعام و شراب به آب است كه در جوف آدمی مشغول فعالیت می باشند.

فرمود اگر باد نبود آتش جوع معده زبانه نمی كشید و اگر نار نبود كثافات و زیادات غذا از شكم و امعاء دقاق خارج نمی شد و اگر باد نبود روح حیوانی رفت و آمدی در مجاری بدن نداشت و چنانچه سردی آب نبود حرارت آتش معده را محترق می نمود و می سوزانید و اگر نور نبود چشم نمی دید و عقل دریافت نمی كرد و خاك مصور به صور گوناگون نمی شد و استخوان ها در جسد به منزله درخت در زمین هستند و موها در بدن به منزله برگ های درخت می باشند و اعصاب و رگ ها و مفصل ها در هیكل آدمی به منزله شبكه و سیم كشی ارتباط بدن یا مانند ریشه های درخت است و خون در بدن به منزله آب در زمین است كه اگر زمین آب نداشته باشد قوامی و استقراری ندارد حیات و بقاء و زندگی آدمی هم به خون بسته است و مخ تقسیم كننده خون است



[ صفحه 346]



این تركیب صورت عنصری آدمی است انسان یك صورت و تركیبی هم از شئون زندگی دنیا و امور آخرت دارد كه بدان ادب و آداب هم صورتی به خود می گیرد.

اگر خداوند بین او و دنیا و آخرت جمع كرد زندگی او در دنیا یعنی در زمین باقی خواهد ماند زیرا او یعنی روح از شئون آسمان است كه به زمین فرود آمده و اگر شأن آسمانی او یعنی روح از بین رفت آن وقت است كه خواهد مرد چه مردن همان فرقت و تفرقه است.

و درد و مردن شئون آسمانی یعنی روح مجردی كه سلطنت بر بدن دارد برگشت به آسمان می نماید و از این جسد و زمین انصراف پیدا می كند.

و اگر بدین عبارت گفته شود بهتر است كه صورت واقعی انسان صورت عنصری سماوی است كه سلطنت و حكومت بر عناصر خاكی پیدا می كند و تا این اجتماع و حیطه و سلطه باقی است حیات است و تا انصراف حاصل شد مرگ است پس آسمان و زمین آدمی صورت تركیبی او است كه تعبیر به مرگ و حیات شده است در این صورت زندگی در زمین است و مرگ در آسمان چه بین روح و جسد فرقت و جدائی می افتد - روح و نور كه آسمانی است به سوی قدرت اولی برگشت می كند و جسد را ترك می نماید چه جسد از شئون مادی و دنیوی است و جسد فاسد می شود زیرا باد آب را از زمین بدن مانند عرق خارج می سازد و گل بدن را می خشكاند و به تلاش و پراكندگی می اندازد و هر ماده و عنصری را به سوی خودش بازمی گرداند.

فرمود حركت روح حیوانی به نفس است و حركت نفس به باد است ولی حركت نفس قدوس مؤمن به نور است كه از عقل تایید می شود به عكس حركت نفس كافر كه از نار است و به شیطنت نفس تأیید می گردد این صورتی ناری و آن صورتی نوری است و مرگ رحمت از جانب خدا برای بنده مؤمن است و نقمت برای كافر است.

خداوند متعال بندگان را به دو نوع عقوبت می كند یك عقوبت روحی است و دیگر عقوبت تسلط مردم بر مردم است كه بعضی را بر بعضی تسلط و حكومت می دهد.

اما آن عقوبات روحی مانند بیماری و فقر است كه روح انسان تألم پیدا می كند و ناراحت می شود و آنچه كه تسلط مردم بر مردم است نقمتی است كه بر بندگان وارد می شود چنانچه در قرآن تصریح می فرماید ما همچنان ولایت و حكومت داریم بعضی از ستمكاران بر بعضی دیگر و این عقوبت به سبب اعمالی است كه خود مرتكب شده اند و معاصی است كه مبادرت نموده اند.



[ صفحه 347]



پس آنچه عقوبت روحی است امراض و اسقام و فقر مالی و اخلاقی است و آنچه نقمت و عقوبت اجتماعی است تسلط و حكومت فجار بر مؤمنین به كفاره ی گناهان است و این دو نوع عقوبت برای مؤمن در دنیا و كفاره گناهان دنیوی مؤمن است.

ولی برای كافر نقمت است در دنیا و عذاب شدید است در آخرت و این دو عقوبت دنیا و آخرت به حكم ارتكاب شهوات است - اما مؤمن مرتكب معاصی می شود از روی خطا و نسیان ولی منكر نهی آن نیست اما كافر از روی جحود و انكار و با علم و اطلاع و عمد و غرض عصیان می ورزند و این است مصداق و مفهوم آیه كریمه 103 سوره بقره كه می فرماید كفار حسد می ورزند از نفوس خودشان.